به این زودی نگو بدرود

وقتی عصبانی میشه همه چیو باهم قاطی می کنه.نمی خواد باور کنه داره اشتباه می کنه. آخ باز یادم نبود که دیگه رفته !!! .همش با خودم می گم : چیزی نیست برمی گرده ، یکم باهاش صحبت کنم راضی می شه ، آره بابا راضی می شه ، چرا نشه؟!! امروز آخرین روزی بود که از دور دیدمش. اومده بود کادوهامو بهم بده. اما دوس نداشت خودمو ببینه. به یکی از دوستام داد. وقتی به این مرحله برسه یعنی دیگه برنمیگرده. نمی دونم چرا باورم نمیشه؟یا نمی خوام باور کنم که دیگه رفت؟چرا بیخیالش نمی شم؟چرا نمی تونم فراموشش کنم؟........ فکرشم نمی کردم روزی بخوام برای دختری خودمو اینقدر کوچیک کنم!!! غروری دیگه واسم نمونده البته تو اینجور رابطه ها غرورو دوس ندارم. خیلیا بهم گفتن بیخیال شم ، غرورمو بیش از این دیگه نشکونم ، حقیقتش ، به حرفاشون فکر  کردم اما نتونستم بیخیال بشم. نتونستم و نمی تونم.

اذیتش کردم ، قبول دارم ، اما داره اشتباه می کنه. یه سرس مسائل هست که نمی دونه یا در جریانش نیست. کاملا الان در اشتباهه. نمی خوام اینجوری بره. دوس دارم حرفای منم بشنوه بعد اگه خواست می تونه بره. اما در هر صورت نمی تونم رفتنشو قبول و باور کنم. 

این شعر رو با تمومه وجودم بهت تقدیم می کنم با اینکه می دونم نمی خونی! : 


منو از من نرنجونم

از این دنیا

نترسونم

تمام دلخوشی هامو

به آغوش تو مدیونم

اگه دلسخوته ای عاشق

مثل برگی نسوزونم

منو دریاب که دلتنگم

مدارا کن که ویرونم

نیاد روزی که کم باشم

از این دو سایه رو دیوار

به این زودی نگو دیره

منو دسته خدا نسپار

یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی

نگو بدرود



پر از احساس آزادی

نشسته کنج زندونم

یه بغض کهنه که انگار

میون ابر و بارونم

وجودم بی تو یخ بسته

بتاب سردم

زمستونم

منو مثل همون روزا

با آغوشت بپوشونم


یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی

نگو بدرود


یه جایی توی قلبت هست که روزی خونه ی من بود

به این زودی نگو دیره

به این زودی

نگو بدرود...


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد