بیا که رها شم از این همه درد...

دنیا هیچوقت اونجور که دلت می خواد پیش نمیره.توو هرسنی آرزوی مخصوص همون سن رو داری.خیلی قشنگ می شه وقتی بزرگتر می شی و یاد دوران قدیم می کنی و میبینی چه آرزوهایی داشتی و چی شد .البته یک مسئله ای هست که سره پا نگهت میداره.با خودت می گی لااقل من تلاشمو کردم اما نشد،اما خبر نداری که داری خودتو گول میزنی  . خدانکنه کسی به مرحله ای برسه که هیچ اتفاق خوبی توو زندگیش واسش هیجان انگیز نباشه.خیلی ها اینجوری ان.یه لحظه فکر کن..... طرف مثلا ازدواج کنه اما واسش اصلا اهمیتی نداشته باشه،انگار نه انگار که ازدواج کرده.این خیلی می تونه بد باشه.کاش به جای اینکه واسه کسی از این دعاهای الکی و شعار مانند کنیم،به جاش دعا کنیم که به همچین روزی نیفته.

دیگه زیاد غر زدم  این مژده رو بدم که ماه رمضون پرکار تر از قبل می شم.

تا حرف ناگفته ی بعدی خدافسسسسسس ......


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد